من خودم منتظر یه فضایی مثل فیلم مهمان مامان البته کمی خلوتتر بودم... یعنی فضایی که یه عدهای میخوان خودشون رو برای یه مهمونی آماده کنند...
در واقع فیلم مهمان داریم خیلی متفاوت از اون چیزی که توی ذهن مخاطب میگذره شروع میشه، توی یه شب بارونی، خونه قدیمی، لوکیشن دلگیر اما آشنا و ملموس و حس شدنی...
اوایل فیلم یه کم مخاطب خسته میشه، گرچه فیلم روال کندی نداره و داره به سرعت قصهای که مدنظر داره رو در پیش میبره، اما با ورود پسر جانباز به فیلم، طبیعتا مخاطب ذهنش درگیره یه ماجرای تکراری از یه ژانر دفاع مقدس میشه ولی کمی بعد متوجه میشیم که اصلا قضیه اونی نیست که فکر میکردیم...
فیلم موضوعیت و ژانر دفاع مقدس داره اما باز هم خیلی خوب خودش رو از ژانرهای تکراریه دفاع مقدس دور کرده و موضوع رو به شیوه خودش بیان میکنه... اما تا اواسط فیلم اون ریتم کند و خستهکننده برای مخاطبی که دنبال یه چیز ویژه در فیلم میگرده، ادامه داره...
از یه جایی به بعد همه چیز به نوعی عوض میشه، همراهی چند انسان که سالهاست زنده نیستند در کنار زندهها، شاید یه کم تخیلی و به قولی عجیب برسه، اما گذراندن یک روز کامل در کنار سه نفری که میدونیم سالهاست زنده نیستند، یه کم ذهن مخاطب رو قلقلک میده که ببینه قضیه چیه؟
و گهگاهی هم اواسط همین حضور مردهها در کنار زندهها، ذهن آدم میره سمت داستانی شبیه فیلم دیگران، و اینکه آخرش اینها همه مردهاند یا نه؟
آیا اون زندهها هم به جمع مردهها پیوستند و الان ریتم فیلم دنبال یه پایانه شگفتانگیزه؟ اما باز هم در جنجال فکر کردن به پایان فیلم، داستان چیز دیگهای در انتها به مخاطب میده...
در نهایت هم مهمانی که قرار بود برسه، و باز هم یه سوال پایانی برای مخاطب که این مهمان کی بود... من این سوال رو برای خودم جواب دادم، اما دوست دارم اونهایی که میرن و این فیلم واقعا خوب رو میبینند، به این سوال جواب بدن... البته این جواب آخر ممکنه کاملا ذهنی و برداشتی باشه ...
در کل، فیلم مهمان داشتیم در یه شب سرد پاییزی به من بسیار چسبید و قدم زدن قبل از فیلم توی پارک ملت که پر از سکوت و خلوتی و برگهای پاییزی شده بوده، بسیار لذتبخش بود...