درخشش ستاره

درخشش ستاره

آسمان آرام است و ستاره باز هم می‌آید، می‌درخشد آرام...
درخشش ستاره

درخشش ستاره

آسمان آرام است و ستاره باز هم می‌آید، می‌درخشد آرام...

...

امروز امتحان دومم رو هم می‌دم و ترم تابستانی هم به پایان می‌رسه... خدا رو شکر امتحان اول خوب بود و امروزیه‌ رو هم خدا کمک کنه می‌تونم از پسش بر بیام و نمره کاملو بگیرم...

یه کم روز کاریه سختی خواهد بود امروز... البته یه کم... و البته که هر چی فشار کار بیشتر بشه من انرژی بیشتری پیدا می‌کنم... یه کاری باید انجام بشه که فقط امیدوارم به بهترین صورت ممکن انجام بشه...

*****

دیروز یه گشتی می‌زدم بین آرشیو وبلاگم... حتما همه اونایی که وبلاگاشونو مثل من بیش از چند ساله راه انداختند براشون گاهی پیش میاد که باز گشتی به گذشته داشته باشند ... انگار صفحات یه دفترچه خاطرات قدیمی رو داری ورق می‌زنی...

البته ورق زدن دفترچه خاطرات برای من عادتی ترک نشدنیه... از وقتی خیلی بچه بودم، شاید از زمانی که نوشتن رو یاد گرفتم، عادت داشتم به نوشتن خاطراتم... دست‌نوشته‌هایی هنوز از اون زمان دارم که برای خودم بسیار بسیار جالبه ... حتی سفرنامه‌هایی که توی سر رسید‌ها ثبت شده...

سفرنامه نوشتن رو از 15 سالگی که بدون خانواده سفر رفتم شروع کردم... اون‌ها هم اون قدر جالب و خوندنی هستند برام که هر از گاهی نگاهی بهشون میندازم...

******

یه کلاس رانندگی رو باید شروع کنم که نمی‌دونم حکمتش چیه و چرا طلسم شده و نمی‌تونم برم... همش هی امروز و فردا می‌شه... برنامه ریخته بودم بعد از امتحان ترم تابستانی تا شروع ترم جدید برم که باز هم نشد...

واقعا این روزها دیگه دارم شرمنده می‌شم که هنوز در آغاز دوره پیری زندگی، هنوز گواهینامه ندارم و فرمون رو از دنده تشخیص نمی‌دم

*****

امروز درگیر یه گزارشی بودم که برام داره لحظه به لحظه جالب‌تر می‌شه... اون قدر شنیدن خاطرات یک استاد از زبان شاگردانش برام جالب و شنیدنی بود و اون قدر شخصیت این استاد که روزهاست توی بخش مراقبت‌های ویژه بیمارستان مهر بستریه، من رو تحت تأثیر قرار داده که واقعا امروز حسرت خوردم چرا در زمانی که ایشون حالشون خوب بود هیچ وقت از نزدیک نرفتم به دیدنش...

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.