درخشش ستاره

درخشش ستاره

آسمان آرام است و ستاره باز هم می‌آید، می‌درخشد آرام...
درخشش ستاره

درخشش ستاره

آسمان آرام است و ستاره باز هم می‌آید، می‌درخشد آرام...

طعم سینما...

در هفته‌ای که گذشت من و آقای همسر دو تا فیلم رو رفتیم و دیدیم که اولی به انتخاب خودمون نبود و فقط جهت سرگرمی انتخابش کردیم و دومی، به پیشنهاد دوستان فیلم بین.

سه ‌شنبه، تمشک رو رفتیم و دیدیم که فیلم خوبی بود و من خوشم اومد... گرچه یه ضعف‌های آشکاری هم داشت اما فیلم داستان‌ داشت و ریتمش هم خوب بود... ضمن اینکه بازیگری که قرار بود بچه زن و شوهر دیگه‌ای رو براشون نگه داره و به دنیا بیاره، نقشش رو خوب بازی کرد.

چهارشنبه شب هم که شبه تنهایی من در خانه بود؛ و البته به دلیل ظهور دوباره حساسیت و به برکت خوردن کتوتیفن، در خواب عمیقی فرو رفتم و فردا صبحش ساعت 11:30 بود که بیدار شدم و دانشگاه رو هم تعطیل کردم تا کمی به خونه ‌تکونی برسم...

پنجشنبه کتلت‌های مورد علاقه‌ی آقای همسر رو پختم و کمی کارهای عقب‌مونده مربوط به خونه‌تکونی رو انجام دادم تا شب که آقای همسر خسته و کوفته از مأموریت بازگشت... و چون خیلی خسته بود در خانه ماندیم و جایی نرفتیم...

جمعه هم به کسالت‌های بعد از مأموریت می‌گذشت... البته برای عصر بلیط فیلم «همه چیز برای فروش» رو گرفتیم و راهی پارک ملت و خیابون گردی توی ولی‌عصر شدیم... هوا خیلی سرده و انگار قرار نیست عید بشه... دیروز که داشتیم توی پارک قدم می‌زدیم من داشتم از سرما می‌لرزیدم و آقای همسر مدام می‌گفت، سرد نیست که، هوا خوبه، جون می‌دونه واسه قدم زدن. و من لحظه شماری می‌کردم برای رسیدن به یه جای گرم و نرم تا کمی بشینم و گرم بشم.

خلاصه بعد از خوردن یه عالمه تنقلات از جمله بستنی، ذرت مکزیکی، پفک، پاپ‌کورن و ... راهی سالن سینما شدیم برای دیدن فیلمی که دوستان علاقه‌مند به فیلم، بسیار بسیار بر دیدن این فیلم سفارش کرده بودند.

فیلمش بسیار تلخ بود و سیاه. البته بخشی از واقعیت زندگی بود. ریتم کندی داشت و همه لحظاتش تلخ گذشت و تلخ هم تموم شد. و من و آقای همسر بعد از پایان فیلم در تفکر فرو رفته بودیم. من که مدام داشتم دنبال دلایلی می‌گشتم که دوستان در مورد خوب بودن فیلم گفته بودند و آقای همسر مدام به این فکر می‌کرد که این دیگه چه فیلمی بود و چه قدر توی بیابون و لوکیشن‌های سیاه گذشت و ...

در کل که دیدن فیلم، لحظات خوبی برای کسی نخواهد داشت، اما دیدنش خالی از لطف نیست و برای کسایی که به فیلم‌های خاص و سیاه و تلخ علاقه‌مندند خوبه... این حساسیت فصلی من هم هر روز رو به افزایشه و دیروز باز هم از اون روزهای اذیت‌کننده بود و باز هم خوردن قرصش منو گیج کرده بود... و به همین خاطر امروز نمی‌تونستم از خواب بیدار بشم... با وجود اینکه شب، خیلی زود خوابیده بودم.

الان هم دوباره آثارش داره هویدا می‌شه... فصل بهار و طراوتش برای همه پر از کلی حس خوبه و برای من پر از حساسیت و حس خوب... البته اگر بهار از راه برسه... فعلا که هوا همچنان ناجوانمردانه، سرد و خشک است...

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.