درخشش ستاره

درخشش ستاره

آسمان آرام است و ستاره باز هم می‌آید، می‌درخشد آرام...
درخشش ستاره

درخشش ستاره

آسمان آرام است و ستاره باز هم می‌آید، می‌درخشد آرام...

چهار سالگی...

این قدر اینجا سوت و کوره که آدم دلش نمیاد چیزی بنویسه... یه جورایی این بلاگفا ذوق و شوق وبلاگ‌نویسمو نابود کرد... اما از اون‌جایی که وبلاگم برام حکم دفترچه خاطراتمو داره، من همچنان به نوشتن ادامه خواهم داد...

امشب، شب سالگرد ازدواجمونه... یه روز خاص و متفاوت برای من و آقای همسر... بیست و یکم تیرماه سال 1390، احتمالا دوستای قدیمی خوب یادشونه...

بعد از همه ماجراهای مربوط به خرید جهیزیه و خرید عروسی که هر روز توی وبلاگم ثبت می‌‌شد، بیست و یکم تیرماه رفتیم توی آپارتمان شماره 28، و زندگی مشترک آغاز شد...

امشب باز هم منتظرم ببینم سورپرایز آقای همسر چی هست و هنوز نمی‌دونم قراره چه برنامه‌ای داشته باشیم... فقط می‌دونم شام و افطار در یک رستوران خاص دیگه خواهیم بود....

سال پیش بود که به طرز شگفت‌انگیزی سورپرایز شدم و رفتیم رستوران گردان برج میلاد و اون‌جا یه رینگ طلایی از آقای همسر هدیه گرفتم... رینگی که الان یک ساله توی انگشت مربوط به حلقه جا خوش کرده و مجال به هیچ انگشتر دیگه‌ای نمی‌ده...


حالا امسال چهارمین سالگرد ازدواجمون داره از راه می‌رسه... و ما وارد پنجمین سال زندگی مشترکمون می‌شیم... چهار سال گذشت... خیلی سریع‌تر از هر چیزی که فکرشو بکنیم گذشت... اون قدر سریع گذشت که فکر می‌کنم هنوز تازه عروسم و چند ماهی از عروسیم گذشته....

خدا رو شکر به خاطر این سال‌ها، به خاطر سه سفر کربلایی که همراه هم بودیم، به خاطر سفر مکه‌ای که در اولین سال زندگی‌مون شیرینیشو تجربه کردیم... به خاطر همه خاطرات خوبی که کنار هم داشتیم و ثبت کردیم... خدا رو شکر

نظرات 3 + ارسال نظر
نیره سه‌شنبه 6 مرداد 1394 ساعت 11:10

مبارکه عزیزم
من تا حالا رستوران برج میلاد نرفتم
اکثرا میگن خیلی گرونه
یعنی کیفیت غذاش با قیمت تناسب نداره

ممنونم دوست خوبم... آره خیلی گرونه ... نفری صدو بیست تومن(البته توی ماه رمضان)... ولی خب منو آزاده... خوبیش اینه که ساعت‌ها توی یه فضای رویایی می‌شینی و پیانو گوش می‌دی و حرف می‌زنی ... یه حس خوب داره...کیفیت غذاهاش خوبه... البته پارسال خیلی بهتر بود... من ویوی اونجا رو از همه رستورانا بیشتر دوست دارم.

بانوی سپید پنج‌شنبه 25 تیر 1394 ساعت 11:36 http://arezohayesepidam.persianblog.ir/

واقعاً خدا رو شکر
عزیزم مبارک باشه ان شالله صدمین سالگرد با هم بودنتون رو جشن بگیرید.

ممنونم فاطمه عزیززززم. با اتفاقی که برات افتاده اصلا نمی‌دونم چی بگم، فقط دلم می‌خواد بدونی که من همیشه هستم ... هر وقت حس کردی دوست داری کنارت باشم بهم بگو

سما یکشنبه 21 تیر 1394 ساعت 02:38 http://Thisissama.loxblog.com

تبریک میگم دوست قدیمی من... ایشالا همیشه خوشبخت و عاشق باشید... یادش بخیر منم اون موقع ها واسه رسیدن تاریخ عروسیت ذوق داشتم و تو هم هربار عکس می ذاشتی از خونه و جهیزیه...
اون موقع ها فکرشم نمی کردم دوستیمون چندین ساله بشه، ولی خوشحالم از حضور خواهرانه ت و دلسوز بودنات...
ولی این چهار سال واسه من یه عمررر گذشت و چقدر بد گذشت...

مرسی سما جون... آره یادمه چه قدر ذوق داشتم و عکس مینداختم و می‌زاشتم اینجا... الان که خیلی سوت و کوره وگرنه اینجا هم عکس می‌زاشتم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.